- چین افتادن
- به وجود آمدن تا و شکن در چیزی
معنی چین افتادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چشم بر چیزی. واقع شدن نگاه بدان خیره شدن نظر بر کسی یا چیزی دیدن کسی یا چیزی را
تقدم یافتن، جلو افتادن
گره خوردن، جور نشدن، مشکلاتی در راه پیش آمدن
بدست آوردن: خوب چیزی گیرش افتاده، بدام افتادن اسیر شدن، در جایی گیر کردن
لچ افتادن گندیدن پوست بدن
جراحت
سستی افتادن سست گرداندن
دشمن شدن و کینه بدل گرفتن
مشهور شدن، شایع شدن، نشر شدن خبری بی اساس
کنایه از با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن، دشمن شدن